پندارپندار، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

پندار من...زندگیه من ❤

اولین عکس من

پندار من ...کوچک مرد من این وبلاگ برای ثبت اتفاقات و خاطرات شیرین زندگی با‌ توست شاید روزی در آینده  خواندنش برایت دلنشین باشد...

پانزده ماهگی پندا مامان

عزیزترینم روز ها دارن میگذره و من لحظه به لحظه بزرگ شدنت و با همه وجودم حس میکنم روزهایی که پیشم از خواب بیدار میشی با مامان گفتن خوشگل و تاکید دارت یعنی مامان بیدا شو وقتیم خودمو میزنی به خواب باز با لوسی میگی مامااان و انگشت و میکنی تو چشم بنده و دیگه مجبورم از رختواب دل بکنم بعد میگی بابا میگم بابا سر کاره میگی گیلدا میگم اونم سر کاره دیگه ناامید میشی امروز یکدفعه گفتی بییم دد که دلم برات ضعف کرد ...بعد از بیدار شدنتم میری سمت صندلی غذات و میگی به به وقتی سیر شدی یا یا میگی حمو یعنی حموم یا آبه یعنی دریا و آب بازی(اینم به این خاطره که ما بعد از تولد شما برای زندگی اومدیم کیش شماهم عاشق دریا و ماسه بازی شدی)دیگه خلاصه هر روز این پروسه...
19 آذر 1395

اولین گام های پندار مامان

گام نهادنت تو این دنیا بهترین اتفاقی بود که مادری چون من تصورش را میکرد... اکنون که قدم های کوچکت  به استواری رسیده اند بدان که تمام آرزوهایم را به این دو‌پای کوچک گره زده تا آنجا که بر‌گام نهادن تو بر این زمین با تمام وجود افتخار کنم... پسرم بگو‌ یا علی و  بر زانوانت دست بگذار و محکم بایست دنیا را پشت سر بگذار وبر شگفتی های هر روزه ات بیافزای...   ...
9 آبان 1395

عکس های آتلیه یک سالگی پندار مامان

مرد کوچک من! بدان مادامی که معصومی و بی دفاع،شجاعانه پای تمام مسئولیت هایت می ایستمتا صبورانه به تو بیاموزم هر آنچه باید بیاموزی،هر کجا که باید مهر بورزی،آنجا که باید بنجگی و جایی که باید ببخشی، اما یادت باشد؛ «این خودت هستی که باید بزرگ شوی»           ...
18 شهريور 1395

حال و هوای پندار یک ساله من

عشق شیرینم آخه تو کی انقدر بزرگدشدی ومن هر روز بیشتر عاشقت میشم داری با شیرینکاریات دل همه رو مبری الان دو روزه خودت بدون کمک کامل بلند میشی و روی پاهای خوشگلت می ایستی و با تمام وجودت میخندی و حالتی به خودت میگیری که ما باید تشویقت کنیم یعنی عاشق این حالتتم ...دیگه اینکه تا میگیم اقا شیر و از خودت یه جور خاصی صدای غرش در میاری جوری که هیچکس نمیتونه و اینش جالبه بعد تا بهت میگیم پیشی چی میگه میگی مییییوووو نمیدونی چقدر شیرین میگی که همه ضعف میکنیم برات ...خیلی راحت کاری که نخوای انجام بدی میگی نهههههه همچین غلیظااااا...😀😀😀
3 شهريور 1395

اولین آرایشگاه رفتن مرد من

دردونه من بالاخره دلم راضی شد تا موهات و کوتاه کنیم راستش اولش خیلی خورد تو ذوقم اخه خیلی عوض شدی مدام با خودم میگفتم بچم غصه میخوره ( که خوردی الان تا سرسری میکنی فوری دستتو میبری سمت موهاتو با دست بهم نشون میدی که موهات نیستند)ولی الان عاشقتم شدی پسر پسر...در ضمن تو آرایشگاه مثل آقاها رفتار کردی و اصلا آقای آرایشگرو اذیت نکردی تازه کلیم خندیدی و رقصیدی هیچ کس باورش نمیشد شما دفعه اولته که داری موهاتو کوتاه میکنی   ...
31 مرداد 1395

تولدت مباااااررررک

لبخندت معصومت،دنیای آرومت خورشید تو چشمات ، قدرشو میدونم خورشیدم پندارم من با تو آرومم رویامی ، دنیامی دستاتو میبوسم .....‌‌‍........ً.............................‌‌‌‌‌‌.............‌‌‌... پسرم شیرینم یک سال گذشت از اولین لحظه ای که تورو تو بغلم گذاشتند و من گفتم خدایااا یعنی این موجود کوچولو بچه منه پندار منه....روز به روز گذشت و تو بزرگتر شدی شیرینتر شدی بند بند من به وجود تو پیوند خورد و حالا مرد کوچک مامان یک ساله شد ...تولدت مبارک عزیزترینم...دوست داریم... ممنون که مهمون خانه ما شدی       ...
28 مرداد 1395

کیدزلند

امروز با خاله یاسمن و سحر و سروین جون رفتیم کیدزلند اولش شما خواب بودی و چون نمیخواستیم زمان و از دست بدیم برای همین من دیگه با زور بیدارت کردم به همین خاطر اولش خیلی بداخلاق بودی بعد که بچه هارو دیدی و کلی وسیله بازی به ذوق اومدی و حسابی با خاله یاسمن بازی کردی ..‌‌واای که وقتی رفتی تو استخر توپ نمیدونی چقدر ذوق کررردی با توپا بازی میکردی پرت میردی خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت خیلی روز خوبی بود           ...
27 مرداد 1395

۱۱ماهگیت مبارک

پندارم باورم نمیشه یازده ماه گذشت پسرم من نوزاد کوچولوی من یک ماه دیگه تولد یک سالگیشه..‌‌.این روزا یه سری از لباسای نوزادی تو نگاه میکنم عکسای روز به دنیا اومدنت دلم برای اون روزا تنگ میشه،بعد خودت و که نگاه میکنم از دیدنت غرق لذت میشم با شیرین کاریات،با رقصیدنات که تا آهنگ میشنوی و شروع میکنی به تکون دادن خودت،با حرف زدنت که گیللللدا میگی، به به میگی تا گشنت میشه،رررفت،اوومممممد دایره لغتت هر روز بیشتر میشه و من به شیرین زبون بونت بیشتر پی می برم و هر روز خدا رو برای داشنت شکر میکنم که هستی دوست دارم شیرینم یازده ماهگیت مبارک     ...
29 تير 1395