پندارپندار، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

پندار من...زندگیه من ❤

ماممااا🙌🙌

فکر کنم بهترین حس دنیا این باشه که بچت بهت بگه ممماممااا...امروز انگار دنیارو بهم دادن یه حس وصف نشدنی حس مادر بودن اینکه بچت صدات کنه امروز گفتی ممامماا در اوج درموندگی بودی...😢😢 گذاشته بودمت تو کریرت که حسابی کلافه شده بودی راستشو بخوای منم محلت نزاشتم گفتم شاید آروم شی بعد با دستات بازی کردی و یه دفعه گفتی ممامماا خاله گیلدا و بابا مجیدتم بودن ههمون پریدیم سمتت من که انقدر بوست و کردم و چلوندمت بوت کردم مامان خیلی واژه قشنگیه اینم عکست که از دیدن ما ذوق کردی ...
27 بهمن 1394

باباااا

پندار مامان امروز برای اولین بار گفتی بابباا ...داشتی با بابا مجیدت بازی میکردی که حسابی خسته شده بودی و سرتو گذاشتی رو سینه بابات و یه دفعه گفتی بابباا...نمیدونم چه حسیه واقعاا شاید برای خیلی ها خیلی مسخره باشه ولی پندار قشنگترین لحظه هامونو تو برامون ساختی ممنونم که به زندگیمون رنگ دوباره دادی💖💖💖💋💋💋💋
19 بهمن 1394

حال و هوای این روزای پندار ۵ ماهه من

پسرم الان ۵ ماه و ۱۹ روز داری و تازه غذا خوردن و شروع کردی...به محض اینکه طاق باز میذاریمت سریع دمر میشی روی شکمت و یه خورده که میگذره شروع میکنی به اعتراض کردن که منو برگردونید ...خیلی موقع ها با دیگران غریبی میکنی و سریع لب ورمیچینی👉👶👈😉 عاشق باباتی جوری به بابات میخندی و خودتو میندازی بغلش که من حسودیم میشه😎😎😎تازه این حالات زمانی تشدید میشه که بابایی از سرکار میاد دیگه قیافت و حرکاتت دیدنیییییه 💋🌹💋میدونی آخه بابا مجیدت خیلی باهات بازی میکنه و به دلت راه می آد و شمام که حسابی دل بابایی و بردی..‌‌ یه چیز دیگه ام جدیدم کشف کردی نرده های تختته و اینکه میدونی چسبیده به تخت ما صبح ها که بیدار میشی (اگر گشنه نباشی) خودتو میکشونی تانرد...
17 بهمن 1394

چشیدن اولین طمع زندگیت

مامانی امروز  یه تکه سیب تو دهن کوچولوت نگه داشتم ببینیم چی کار میکنی وایییی نمی دونی با چه ملچ موچی میک میزدی و ول نمیکردی خیلی دوست داشتی اب از لب و لوچت میریخت شیرین من  خاله گیلدا ازت کلی فیلم گرفت.  
15 بهمن 1394
1