پندارپندار، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

پندار من...زندگیه من ❤

اولین گام های پندار مامان

گام نهادنت تو این دنیا بهترین اتفاقی بود که مادری چون من تصورش را میکرد... اکنون که قدم های کوچکت  به استواری رسیده اند بدان که تمام آرزوهایم را به این دو‌پای کوچک گره زده تا آنجا که بر‌گام نهادن تو بر این زمین با تمام وجود افتخار کنم... پسرم بگو‌ یا علی و  بر زانوانت دست بگذار و محکم بایست دنیا را پشت سر بگذار وبر شگفتی های هر روزه ات بیافزای...   ...
9 آبان 1395

اولین آرایشگاه رفتن مرد من

دردونه من بالاخره دلم راضی شد تا موهات و کوتاه کنیم راستش اولش خیلی خورد تو ذوقم اخه خیلی عوض شدی مدام با خودم میگفتم بچم غصه میخوره ( که خوردی الان تا سرسری میکنی فوری دستتو میبری سمت موهاتو با دست بهم نشون میدی که موهات نیستند)ولی الان عاشقتم شدی پسر پسر...در ضمن تو آرایشگاه مثل آقاها رفتار کردی و اصلا آقای آرایشگرو اذیت نکردی تازه کلیم خندیدی و رقصیدی هیچ کس باورش نمیشد شما دفعه اولته که داری موهاتو کوتاه میکنی   ...
31 مرداد 1395

اولین مروارید پسر مامان

عشق مامان امروز اولین دندونت جوونه زد مبارکت باشه دردونه مامان ....نفس مامان امروز بخاطر اولین مروارید شما مامان بدری یه آش خوشمزه دندونی درست کردن و اومدن خونه ما منم برات با نمد هدیه دندونی درست کردم راستش دیشب تا صبح بیدار بودم خیلی ذوق داشتم درستشون کنم و رسیدم خدارو شکر ، مامان گیتی و بابا ممد و خاله گیلدام برات یه کیک خریدن و چرخ و فلک موزیکال مامان بدری و بابا مهدیم لباستو هدیه دادن روز خیلی خوبی یود خیلی خوش گذشت         لبش شده چه خندون پندار  داره یه دندون ...
7 ارديبهشت 1395

اولین پارک رفتن پسریه مامان

عسلی مامان امروز برای اولین بار باهم رفتیم پارک واینکه اولین باریه که سوار کالسکت شدی خیلی قیافت بامزه شده بود با ما قهر کرده بودی تا وقتیم که اومدیم خونه محلمون نذاشتی        ...
5 ارديبهشت 1395

چهاردست و پااااا

عشق مامان ، جون مامان امروز شما برای اولین بار چهار دست و پا رفتی تو هفت ماه و چهار روزگی و به من روز تولد حضرت فاطمه زهرا روز مادر کادوتو دادی عاشقتم پندارم خیلی خوشحال شدم کلی جیغ زدم اینم قیافت از عکس العمل من😁😁😁🎊🎉🎇🌹👍 ...
11 فروردين 1395

اولین نوروز پندار

پسر مامان دردونه مامان امسال اولین نوروزی بود که تو پیشمون بود...اولین بهارت مبارک 💞💗🙏🙏🙏🎈🎊🎉🎇 پارسال  تو شیکمم بودی منم سر سفره کفشاتو گذاشتم امسال با بودنت رنگ و بوی دیگه ای داشت این عید..‌پارسال تنها آرزوم از خدا سالم به دنیا اومدن تو بود امسال تنها آرزوم سلامتی تو بود تو شدی دنیام غیر از تو هیچی نمیخواااام     ...
8 فروردين 1395

پندار ۶ ماهه من

پسر مامان نفس مامان این روزا خیلی بازیگوش شدی قند عسل من دیگه قشنگ چند متر سینه خیز میریو حالت چهار دستو پا میشی فکر کنم تا عید دیگه چهار دست و پا  میری...بگم از غذا خوردنت که عاشقتم قشنگ غذا میخوری شیکموی مامانتی صبحا برات فرنی درست میکنم ظهر ها بهت سوپ میدم شامم پوره میخوری ...عاشق اینی که بزاریمت رو تشک بازیت بعد خودت بری روی فرش میخوای گل فرشو بگیری وروجکی دیگه برات بگم از کنترل تلویزیون و موبایل تا میبینیشون شیرجه میری سمتشون یعنی اگر یک مترم باهات فاصله داشته باشن با تمام سرعت خودتو میکشونی سمتشون چشمات از خوشحالی برق میزنه که برای اسباب بازیهات نه... خلاصه هر روز شیرین تر میشی و من  بیشتر خدارو برای داشتنت شکر میکنم
15 اسفند 1394

رانندگی پندار

مامانی دیشب نمیدونی چیکار کردی اول اینکه حسابی داشتی تو ماشین بیقراری میکردی که من مجبور شدم از صندلیت بلندت کنم و بغلت کنم بعد که اومدی بغلم همش خودتو مینداختی سمت بابامجیدت تا اینکه رسیدیم خونه مامان گیتی منم شمارو دادم بغل بابا مجیدت بعد نمیدونی چه ذوقی کرده بودی دستاتو گرفته بودی به فرمون و از خوشحالی جیغ میزدی و میخندیدی کلی بازی کردی با فرمون ماشین پسرم از الان راننده شده خدا به داد ما برسه ۱ سال دیگه ا ...
11 اسفند 1394

ماممااا🙌🙌

فکر کنم بهترین حس دنیا این باشه که بچت بهت بگه ممماممااا...امروز انگار دنیارو بهم دادن یه حس وصف نشدنی حس مادر بودن اینکه بچت صدات کنه امروز گفتی ممامماا در اوج درموندگی بودی...😢😢 گذاشته بودمت تو کریرت که حسابی کلافه شده بودی راستشو بخوای منم محلت نزاشتم گفتم شاید آروم شی بعد با دستات بازی کردی و یه دفعه گفتی ممامماا خاله گیلدا و بابا مجیدتم بودن ههمون پریدیم سمتت من که انقدر بوست و کردم و چلوندمت بوت کردم مامان خیلی واژه قشنگیه اینم عکست که از دیدن ما ذوق کردی ...
27 بهمن 1394